پایگاه مردمی ارتش جمهوری اسلامی ایران:
پایگاه مردمی ارتش:: هیئت شهدای وحدت 60، گردانی بود که از مجموعِ داوطلبان استخدامی دانشگاه افسری امام علی(ع) شکل گرفت؛ در شرایطی که یک سال از شروع جنگ تحمیلی سپری شده بود. به عبارت روشن تر، این گردان چهارمین گردانی بود که پس از انقلاب در دانشگاه افسری سازماندهی یافت. علت نامگذاری اش هم به نام وحدت از این قرار بود که در آن دوران، گردان های دانشگاه افسری - هرکدام -برای خود عنوانی انتخاب می کردند که بر گرفته از مناسبت های ملی یامذهبی بود. از اتفاق، سازماندهی گردان وحدت با ایام "هفته وحدت" مقارنت پیدا کرده بود و این مقارنت بسیار مبارک بود؛ از این رو، اسم گردانمان را "گردان وحدت" گذاشته شد
- با شروع دوران جنگ تحميلي و ورود اين گروه از دانشجويان به دانشگاه، شهادت فرمانده دانشگاه افسري شهيد نامجو اتفاق افتاد؛ پس از شهادت شهيد نامجو، شهيد صياد شيرازي با وجود آنكه فرماندهي نيروي زميني را عهدهدار بود - با حفظ سمت - فرماندهي دانشگاه افسري را هم به عهده گرفت. در فاصله اندكي پس از گردان وحدت در دانشگاه افسري، همه با هم پيمان "اخوت" و"پيمان برادري" بستند كه زمانِ اين پيمان با عيد "غدير" تلاقي كرده بود. اين هم لطف ديگري داشت كه سردوشي و درجه دانشجويان گردان وحدت را توسط مقام معظم رهبري اعطا شد. پس از دانشآموختگي، هر كدام ازافسران گردان وحدت متصدي مسئوليتي شدند و در اين خلال، خيلي از افراد گردان وحدت به درجه رفيع شهادت نائل شدند و از آنجا كه محل خدمت هر يك از افسران گردان وحدت متفاوت بود از شهادتبسياري از دوستان بيخبر بودند.
- بايد اشاره كرد كه طي دفاع مقدس، بيش از 30 تن از اعضاي پيمان اخوت به شهادت رسيدند و تعداد زيادي از آنان مجروح شدند 12 نفر از آنان از دوستان بازمانده گردان وحدت 60تصميم گرفتندخانواده شهيدان گردان وحدت را پيدا كنند. در نخستين دور اين جستوجوها دو تن از اعضاي گردان وحدت؛ يعني سرتيپ وليوند - فرمانده دانشگاه فرماندهي وستاد ارتش- سرتيپ خواجهاميري - معاون هماهنگكننده سازمان حفاظت و اطلاعات ارتش - تصميم ميگيرند دستكم خانواده شهيداني را كه در تهران ساكن هستند، پيدا كنند و اين توفيقي بود كه از آن پس نصيب دوستان گردان وحدت 60 شد كه به خانواده اين شهدا سركشي كنند؛ اين نخستين گام بود و سنگ بنايي شد كه از آن پس- خارج از وظايف سازماني - به خانواده شهدا به صورت خودجوش سركشي كنند. گام دوم را هم سرتيپ وليوند برداشتند كه مقدمه يك گردهمايي را فراهم كرد. تصميم بر آن بود كه همه اعضاي گردان وحدت در اين گردهمايي دعوت شوند و همينطور هم شد. اولين گردهمايي در اوايل سال 1380 با حضور دانشجويان گردان وحدت و فرمانده گردان برگزار شد و همانجا بود كه اطلاعاتي از خانواده شهدا به دست آيدو اين مبنايي براي تشكيل گروهي به نام "هيئت شهداي وحدت 60" شد.
- زماني كه اطلاعات خانواده شهداي گردان وحدت را تكميل و با آنان ارتباط برقرار شد، انجام كارهاي فرهنگي در دستور كار قرار گرفت؛ مجموعهاي از توليدات فرهنگي توليد شد. در جلسههاي بعدي قرار شد كه اين خانواده شهدا به تهران دعوت شوند كه اين موضوع هم با مشكلاتي همراه بود؛ يكي اينكه امكان تجميع همه خانوادهها در يك نقطه و در يك زمان مشخص وجود نداشت. سرانجام قرار شد كه گروههايي شكل گرفته شود. اين گروهها وظيفه داشتند پس از هماهنگيبا خانواده آن شهيد در روستا و يا شهري كه آن شهيد زندگي ميكرده، حضور پيدا كنند و به تجليل و اكرام آن شهيد بپردازند. قصد اين بود كه به مردم آن شهر يا روستا نشان داده شود كه "شما ميزبان شهيدي از ارتش هستيد" و اينكه "اين گروه براي تجليل از شهيد شما آمدهاند." در خانه شهيد هم يك برنامه مذهبي برگزارمي شد و اين سير همچنان ادامه دارد و حتي نماهنگهاي متفاوتي در مورد شهداي گردان وحدت 60ساخته شده است
سرلشگراحمد نراقي از شهداي وحدت 60
گرد پيري به روي هر دويشان نشسته بود.با اينكه سالها از رفتن فرزندشان ميگذرد، فرزندي كه ميتوانست در اين روزهاي پيري عصاي دستشان باشد، اما آنچه برايم شگفت انگيز بود اينكه بعد از سالها وقتي خاطرات آن روزهاي رفتن احمد را بازگو ميكنند قلبشان به تپيش ميافتد طوري از احمد حرف ميزنند كه انگار نه انگار سالهااز رفتنش گذشته است اما ذرهاي صبر از دل صبور و مقاومشان كم نشده است همچنان پابرجا و محكم از رفتن احمد به جبهه احساس سربلندي ميكنند.
سرلشگر احمدنراقي عنبري در سال 1339در تهران تولد يافت و داراي تحصيلات ليسانس دانشگاه افسري امام علي(ع) بود. او را در قصر شيرين ودر تاريخ 23/8/1365 گلچين كرد و به بهشت برد.
***
پدر است با دلي همچون كوه و گفتن خاطره از پسر برايش مشكل است، آخر خودش به احمد از بچه گي ياد داده بود مرد گريه نميكند، براي همين بايد هر از چند گاهي به دفترچه خاطرات نگاهي بياندازد، اما دل دريايي مادر آنچنان خاطرات پسر را در خود غرق كرده كه شنونده را با خود به عمق خاطرات ميبرد.
در همين زمان سر صحبت را با مادر و پدر شهيد باز ميكنم و از رابطه شهيد با خانواده و دوستان و...از مادر شهيد ميپرسم.
مادر شهيد ميگويد:شهيد احترام خاصي براي پدر و مادر خود قائل بود به طوري كه امكان نداشت حرفمان را روي زمين بگذارد،
از مادر شهيد ميپرسم شهيد نراقي خانواده تشكيل داده؟مادر شهيد ميگويد بله، وقتي به سن ازدواج رسيد براي او دختري از خانواده آشنا انتخاب كرديم و او هم چون انتخاب خانواده بود مخالفتي نكرد.
درهمين حين به پدر شهيد گفتم،شهيد فرزندي هم داشته؟ گفت:بله گفتم پس شهيد فرزندش را نديده كه پدر شهيد گفت: بله دست تقدير به گونه رقم خورد عشق به فرزند را فداي عشق به اسلام و وطن كند.
خواستم از مادر شهيد بپرسم خبر شهادت سرلشگر نراقي را چگونه به شما دادند كه نتوانستم و از پدر شهيد، پرسيدم كه پدر گفت:يك روز صبح مشغول كار بودم كه متوجه نگاه معنادار اهالي محل شدم، اهالي محل خبردار شده بودند اما كسي به من چيزي نميگفت تا اينكه چند نفر از بستگانم به دنبالم آمدند و خبر شهادت فرزندم را دادند.
مادر شهيد همچنان خيره به قاب عكس پسر، انگاري شهيد احمد نراقي از قاب بيرون آمده و دارد مادر را نگاه ميكند. رو به پدر شهيد ميكنم و ميگويم،چطور ميشود ياد نراقيها را زنده نگه داشت؟
پدر شهيد ميگويد: براي زنده نگه داشتن ياد شهيد و فرهنگ شهادت بايد هدف آنان را زنده نگه داشت،نبايد فراموش كرد كه جوانان اين مرزو بوم جانشان را براي چه در كف دست گرفته بودند.همچنان كه از مسئولان تنها خواستار اين است كه توجه جدي به زندگي جوانان داشته باشند از شبيخون امريكا ورژيم غاصب صهيونيستي ميگويد كه مسئولان نگذارند جوانان ما طعمه آنها شوند.
و بعد دستي به صورتش ميكشد و ادامه ميدهد خدا را از اينكه درجه پدر شهيد را به ما داده افتخار ميكنم و شاكرم.
* * *
اين توفيق نصيبم شد كه با خواهر محترمه شهيد سرلشگر احمد نراقي صحبتي داشته باشم. ايشان هم با كمال تواضع وقتشونو در اختيارم گذاشتند. انشاءالله كه خانواده اين شهيد بزرگوار در پناه خداوند و حضرت مهدي(عج) موفق و مويد باشند.
* ضمن معرفي خودتان لطفا خلاصهاي از زندگي شهيد نراقي، برايمان بفرماييد؟
- بنده معصومه نراقي خواهر شهيد سرلشگر نراقي هستم.نوشتن خلاصه زندگي تمام شهدا كار چندان سادهاي نيست.آنها طوري زندگي كردند كه واقعا دوست داشتند كه آن طور باشند.از همان زمان كودكي طالب علم و يادگيري بود.دوست داشت هميشه پاي منبر بزرگان بنشيند.خيلي ساده زندگي ميكرد به هيچ وجه اهل تجملات و ماديات نبود.اصلا به مال دنيا و حرفهاي دنيا اهميت نميداد.از سن نوجواني وارد بسيج شد و واقعا به آن عشق ميورزيد.بيشتر وقت خود را در مسجد ميگذراند.بعد از اتمام دبيرستان در دانشگاه افسري امام علي(ع) قبول شد.
* لطفا از خصو صيات معنوي شهيد نراقي برايمان بفرمائيد؟
- خصوصيات معنوي تمام شهدا خاص است. بالاخره آن عزيزان بايد درجهاي بالاتر از ما زمينيها داشته باشند.اصلا اهل غيبت كردن نبود.حامي سرسخت مادرش بود.غمخوار مادرش بود. هيچ موقع سعي نميكرد كه دل كسي را بشكند.هميشه حرف حق را ميگفت حتي اگر به ضررش تمام ميشد.از گفتن واقعيت و حرف حق هيچ واهمهاي نداشت.فقط و فقط از خدا ميترسيد.
* به نظر شما چطور ميتوان آرمانهاي شهدا را زنده نگه داشت و آن را به نسل جوان انتقال داد؟ ما كه هر چه بگوئيم در حدحرف است.اميدوارم به حق شهدا بتوانيم اين رسالت را عمل كنيم نه در حرف.
* از فعاليتهاي ايشان در مسجد برايمان بفرمائيد؟
- فعاليتهاي ايشان در مسجد را اگر از دوستان ايشان بپرسيد بهتر جواب ميدهند ما هميشه بايد او را يا در مسجد و يا در دانشگاه پيدا ميكرديم.چون هيچگاه از فعاليتهايش در خانه صحبتي نميكردند و بسيار آدم توداري بودند
***
با مريم نراقي خواهرشهيدسرلشگرنراقي گفتگو ميكنيم.
* از اخلاق و روحيات ايشان براي ما بيان كنيد.
- هر چه از خوبي اخلاق ايشان بگويم كم است. رابطه بسيار خوبي با اكثر مردم و آشنايان داشت، از خصوصيات بارز اخلاقي وي رعايت ادب و احترام به بزرگترها بود، هميشه در سلام كردن مقدم بود، بسيار كوچك نفس و انساني صبور بود.
* از رابطه ايشان با پدر و مادر بيان كنيد.
- بسيار به پدر و مادر احترام ميگذاشت و احترام به والدين را نيز به ديگران سفارش ميكرد و اعتقاد داشت كه انسان هر چه دارد از نتيجه احترام به والدين است و بسيار معتقد به دعاي پدر و مادر در حق فرزند بود.
* با كداميك از اعضاي خانواده ارتباط بيشتري داشت؟
- با همه ارتباط صميمي داشتند.
* نظر ايشان درمورد رفتن به جبهه چه بوده است؟
- رفتن به جبهه را يكي از واجبات به حساب ميآورد و آن را به عنوان برترين خدمت به دين و ميهن به حساب ميآورد و هميشه دوست داشت كه در جبهه باشد و جبهه را بهترين جاي دنيا حساب ميكرد.
* آيا سفارشي به شما مينمود؟
- بله،توصيه مينمودند كه شما مادرم فاطمه وار باشيد و شما خواهرم زينب گونه باشيد و اگر من شهيد شدم در عزاي من صبر كنيد و شيون به پا نكنيد و مانند كوه استوار باشيد تا منافقين و دشمنان سوء استفاده نكنند.
***
همسر شهيد سركار خانم پروين هدايتي ميگويد:
احمد فرشته نبود. خارقالعاده هم نبود... فقط توجهاش به خدايش زياد بود....
نماز را اول وقت ميخواند.وقتي از پرواز ميآمد خسته بود دوش ميگرفت و وضويي و بعد نمازش را ميخواند حتي اگر گرسنه بود.
احمد مرد خدا بود.اگر يك بار ديگر بازگردم به چندسال پيش و بدانم احمد شهيد خواهد شد باز هم جواب بله را به او ميگويم.پشيمان نيستم.خونش رنگينتر از خون امام حسين(ع) نبود.
او را فداي آقايم حسين كردم.
***
دختر شهيد عطرين نراقي ميگويد:
فداكاري و ايثار پدرم براي هميشه در حافظه تاريخ پر افتخار انقلاب خواهد ماند با شهيد شدنش يادش هميشه ماندگار و راهش پايدار خواهد بود.
پدرم الگوي مقاومت و ايثار بود و خيلي با افتخار شهيد شد. او آنقدر مهربان و مردمدار بود كه تمام مردم از دوست و آشنا و غريبه براي او داغدار شدند، و هميشه افتخار ميكرد كه توانسته است به عنوان ركاب زنان عرصه اسلام راه شهيدان را ادامه دهد و فكر ميكنم نامش براي هميشه در تاريخ سرافراز اين ديار براي نسلهاي آينده هم ماندگار شود.
دختر شهيد احمد نراقي با بيان اينكه پدرش فردي بود كه هميشه پشتيبان اسلام و دستورات قرآني بود گفت: پدرم يك آدم استثنايي بود اهل نماز و عبادت و قرآن بود دلي پاك و بيآلايش داشت و واقعاٌ يك وجود به تمام معنا بهشتي بود و ميدانم كه رسالتش در اين دنيا به پايان نخواهد رسيد و من به عنوان فرزندي از ايران اسلامي به همه خانوادههاي شهدا سفارش ميكنم كه از خط و راه آنها هميشه پيروي كنيم و تلاش كنيم كه راه آنها براي هميشه جاودان سازيم.
* شهيد سرلشكر احمد نراقي دوست داشت هميشه در جبهه و در حال جهاد در راه خدا باشد. او جبهه را بهترين جاي دنيا ميدانست.
* شهيد نراقي نمازش را در اول وقت ميخواند. داراي خصوصيات اخلاقي ويژهاي بود. در برخورد با ديگران ادب و اخلاق را رعايت ميكرد. به پدر و مادرش احترام خاصي ميگذاشت. حرف حق را ميزد، اگرچه به زيانش تمام ميشد. بسيار مهربان و مردمدار بود.
* شهيد نراقي به شدت پشتيبان اسلام و قرآن و انقلاب و نظام اسلامي بود و همه بايد تلاش كنيم راه او را ادامه دهيم.
تهیه وتنظیم:علی خدابخشی
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.