ارتش  

پایگاه مردمی ارتش جمهوری اسلامی ایران:

چند روايت از حضور ناوگروه نيروي دريايي ارتش ايران در بندر آستاراخان روسيه

 بهترين يادگار ايراني ها براي ساكنان حاجي طرخان

 پایگاه مردمی ارتش ، نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به منظور عملياتي  كردن نيروي دريايي راهبردي مورد تاكيد فرماندهي معظم كل قوا و گسترش روابط با كشورهاي همسايه و هم‌پيمان و بهره‌مندي از تجربيات علمي و تحقيقاتي آن كشور‌ها،با تدبير امير دريادار حبيب الله سياري،فرمانده نيروي دريايي ارتش تعدادي از كاركنان خود را بهمراه 2 ناو موشك‌انداز پيكان و جوشن جهت ديدار و بازديد 4 روزه به بندر آستاراخان روسيه اعزام نمود.

اين اولين ناوگروه ارتش جمهوري اسلامي ايران اعزامي به كشور روسيه متشكل از ناو موشك‌انداز پيكان به فرماندهي ناخدا سوم عرشه لطيفي و ناو موشك انداز جوشن به فرماندهي ناخدا سوم عرشه علي فيض‌بخش و فرمانده ناو گروه صلح و دوستي ناخدايكم عرشه ستاد  محمد حسن آذر پيكان بود. آنچه در ادامه مي آيد گزارشي است از اتفاقاتي كه در اين سفر ده روزه رخ داد.

از بندر انزلي كه راه افتاديم، انگار سوار هواپيما شده بوديم؛ تجربه سفر با كشتي را براي ما كه براي اولين بار درونش بوديم با آنچه تصورش را مي كرديم، متفاوت بود. احساس تهو ع و دريازدگي كه قبل از سفر درباره آن حرفهايي شنيده بوديم، در طول زمان رسيدن تا بندر آستاراخان به سراغمان نيامد.

طول كشيد تا خودمان را با آب و هواي ناوشكن تطبيق دهيم، در طول آن سه روز همه سوراخ و سنبه هايش را شناختيم . چيزي كوچكتر از ناوشكن جماران ولي در ساختاري مشابه آن با امكانات نظامي اش.

مقصدمان بندر آستراخان روسيه بود. اين شهر بندري را كه با استانهاي گيلان ،مازندران،گلستان ،خراسان رضوي،آذربايجان شرقي و هرمزگان همكاريهاي تجاري ،اقتصادي و فرهنگي دارد،به عنوان دروازه ورود روسيه به خزر مي شناسند.

 

آستاراخان ماكت كوچك بندر انزلي

يكي از استانهاي جنوبي روسيه است كه ناوگان نيروي دريايي اين كشور در آن مستقر است.آب و هوايش مثل بندر انزلي خودمان است.

شهر آستاراخان مركز استان آستراخان روسيه است و از سال ۱۹۴۳ ميلادي مركز اداري منطقه آستراخان به شمار مي‌رود.نام اين شهر را در متون قديمي فارسي به صورت هَشتَرخان، حاجي‌طرخان و حاجي‌ترخان هم نوشته‌اند.

 

 حاجي تَرخان نام اصلي اين شهر است و هنوز هم مسلمانان اين منطقه نام شهر را حاج طرخان مي‌دانند و در نوشته‌ها وگفته هايشان به همين نام ياد مي‌كنند.

اكثر اهالي بومي اين ناحيه مسلمان و شافعي مذهب هستند، شيعيان آذربايجاني نيز جمعيت زيادي از اين منطقه را تشكيل مي‌دهند. تنها مسجد شيعيان در روسيه در شهر حاجي‌ترخان قرار دارد.

استان آستراخان 6 شهر ، 11 منطقه ، 12 روستاي بزرگ و بيش از 400 روستاي كوچك دارد. در اين استان يك ميليون و 14 هزار نفر زندگي مي كنند و خود شهر آستراخان با 520 هزار نفر جمعيت مركز اين استان است.

آستاراخان در اروپا به عنوان شهر بزرگ صنعتي معروف است. نرسيدن جنگ جهاني دوم به اين شهر  موجب شد بناهاي قديمي اين شهر حفظ شود و اين استان به همين خاطر سال‌هاست كه محل غيررسمي استراحت سران اين كشور است.با رسيدن به مقصد، مراسم استقبال رسمي برگزار مي شود. خبرنگاران محلي با دوربين هايشان به مراسم آمدند و مردم عادي به  تشويق شان. سرود دو كشور نواخته شد و بعد طرف روس با شاخه هاي گل  از ايراني ها استقبال كرد.

مترجم مي گفت يكي از استقبال كنندگان به او گفته «ايرانيها  آدم هايي شجاع هستند.» استاندار آستاراخان هم مي‌گفت كه مردم شهر هم از سفر ايراني ها خيلي خوشحال اند.

 در آستاراخان60 درصد مردم روس،14 درصد قزاق،7درصد آذربايجاني، 7 درصد تاتار و 9 درصد مليت هاي ديگر اند. حرفهاي استاندار تعارف ديپلماتيك بود يا عقيده قلبي نمي دانيم، اما حضور مردم در مراسم استقبال به نوعي تائيد حرفهاي او بود.غالب بودن روس ها در اين شهر موجب شد زبان رسمي و اصلي مردم روسي باشد، اما درصد قابل ملاحظه اي از مردم هم به زبان آذري آشنايي داشتند.

 

         

نا آشنايي روس ها با زبان انگليسي

همانند فرانسوي ها تعصب روسها  به حفظ فرهنگ خود و ذهنيت هاي منفي كه به آمريكا دارند باعث شده علاقه اي به يادگيري زبان انگليسي نداشته باشند و حتي كلمات اوليه و پيش پا افتاده  انگليس را نيز نشناسند و راه ارتباط ما با آنها  مترجم باشد. اولين مهماني  ما در كنسولگري ايران در اين شهر كه از سال 79 دوباره بازگشايي شده است، برگزار شد. روس ها بعد از مراسم شام  شروع به تعريف از ايراني ها كردند و از اينكه ما  با ناوهاي ساخت خودمان به كشورشان سفر كرده بوديم  تعجب  كرده بودند.. چون اين  دو ناوشكن ايراني  زمان جنگ تحميلي صدمه ديده بود و كسي به راه اندازي مجددش اميدي نداشت. اما نيروي دريايي  ناوشكن پيكان را سال 82  و ناوشكن جوشن را نيروي دريايي سال 85 بازسازي كردند.بندر آستاراخان در فصل تابستان شرايط آب و هوايي بسيار خوبي دارد .

 

 

رودخانه ولگا و ناوگروه ايراني

 خوشبخانه در ابتداي رود ولگا لنگرگاهي براي كشتي‌هاي ورودي قرار دارد كه به نوبت با هماهنگي بندر و اعزام پايلوت ( نماينده اداره بندر كشور ميزبان كه به مسير عبور كشتي ميهمان تا محل پهلوگيري آشنا بوده و كشتي ميهمان را راهنمايي مي‌كند) در اسكله‌هاي بندر پهلوگيري مي‌نمايند.

 

 

قيمت هاي گران اجناس

قيمت كالاها و خدمات در اين استان تفاوت چنداني با ايران ندارد وبرخي از كالاها نيز گرانتر است. يك آب معدني را 3 هزار تومان خريديم. كاپشن و چكمه هم با قيمت هاي داخلي تفاوت چنداني نداشت و  البته گران قيمت تر بود.

 سوغاتي معروف و قديمي روس‌ها نوعي عروسك چوبي است كه لايه لايه در داخل همديگر قرار مي گيرند، ليكن پالتوهاي چرم و كلاه و ديگر انواع صنايع دستي به اشكال مختلف از سوغاتي‌هاي اين استان بشمار مي‌روند.

آستراخان كنوني را شايد بتوان با دوران طلايي شهر خرمشهر يا وضع كنوني بندر امام خميني يكي كرد.  اهميت استراتژيك خرمشهر  به دليل ارتباطش با عراق آن را به بندري مهم تبديل كرد و اين عروس جنوب  ايران خيلي زود مورد هجوم  دولتهاي مختلف قرار گرفت.

 

 

آستاراخان از مغول تا پتر كبير

 آستاراخان هم وضعيتي مشابه خرمشهر دارد؛ شهري كه سابقه اش به دوران مغول مي رسد كه نوادگان چنگيز خان تصميم مي گيرند آن را در نزديكي شهر اتل (اتيل) بنا كنند، ولي بعد ها با فرمان اميرتيمور گوركاني( تيمور لنگ)  با خاك يكسان شد.

سال 1544 ميلادي آسترخان به تصرف روس‌ها درآمد. روس‌ها نخست ، خان‎درويش‎علي را به عنوان دست‎نشانده خود در اين ناحيه قرار دادند. 11سال بعد هم در ۱۵۵۶ميلادي شهر آستراخان ضميمه خاك روسيه شد.شهر امروزي آستراخان پس از جنگ ارتش ايوان چهارم كه روس ها او را با  لقب ايوان  مخوف مي شناسند، در همان سال تاسيس شد.

 دو سال بعد هم كه خان‌نشين هاي آستراخان به مسكو  پيوستند شهر حاجي ترخان از ساحل راست به ساحل چپ رودخانه ولگا نقل مكان كرد و اسم جديدش شد آستراخان.

در قرن ۱۸ با كمك تحولات پتر اول، اقتصاد و بازرگاني شهر توسعه يافت و مركز بازرگاني شد. از آن پس بود كه تاجرهاي انگليسي، فرانسوي، و هلندي اجازه يافتند تا از طريق آستراخان راه ترانزيت را باز كنند.

پتر بزرگ كه او را مشهور ترين تزار روس مي خوانند آستراخان را تبديل به مركز نظامي براي حملاتش به ايران كرد و بعد رشت، گيلان را تصرف كرد.

 

 

رسم عجيب  مردم بندر

همچون سفر به خليج عدن، بچه هاي ناو پيكان و جوشن گعده هاي شبانه داشتند.هر روز دريك قسمت ناو مثل آسايشگاه‌ها، روي عرشه و يا پاشنه ناو بچه ها جمع مي شدند و خاطراتشان را با بقيه شريك مي شدند. خاطراتي كه برخي هايش جرقه هايي براي يك فيلمنامه  خوب بود.

يكي از عجيب ترين عادتهاي  مردم بندر اين بود كه  در روز هم  چراغ ماشين هايشان را روشن مي گذاشتند و  انجام ندادن اين كار مساوي با جريمه شدنشان بود.فلسفه اش هم به اين باز مي گشت كه خود روس ها مي گفتند  اين كار براي تمرين در  وضعيت مه آلود و بارندگي است.

 

 

قشنگ ترين صدا براي مرد روس

يكي ديگر از مهناويان (همان گروهبان خودمان) تعريف مي كرد موقع نماز بغل اسكله شروع به  اذان گفتن كردم. مردمي كه كنار بندر بودند، با موبايل هايشان  تصوير مي گرفتند. بعدها يكي از همان مردم كه اذان گفتن مرا ضبط كرده بود، بعدا گوشي موبايل خود را به من نشان داد و گفت: «اين قشنگ‌ترين صدايي بود كه شنيده‌ام.»

موقع نماز جماعت هم تعداد زيادي ازمردم دركنار اسكله جمع مي شدند و تماشا مي‌كردند كه مناسك مذهبي ايراني ها چطور انجام مي شود.

 

 

بهترين يادگاري ايراني ها

يكي ديگر هم مي گفت وقتي يك روز به همراه دوستانم براي خريد به داخل شهر رفته بوديم يكي از فروشندگان كه متوجه شده بود ما ايراني هستيم از من يك يادگاري خواست و من يك اسكناس500 توماني را به او دادم. او  اسكناس را گرفت و مثل بچه اي كه يك عيدي به او داده باشند، خوشحال شد. بعد به مترجم همراه ما گفته بود. «خيلي دوست داشتم عكس رهبر شما (امام خميني) را داشته باشم و اين براي من بهترين يادگاري است.»

 


دريازدگي كه بالاخره آمد

 بعد از 4 روز اقامت در بندر به سمت ايران حركت كرديم.در طول مسير برگشت از روسيه، هوا به‌شدت طوفاني، همراه با بارش شديد باران، شد و باعث شد ما و برخي از كاركنان ناو بخاطر امواج شديد، دريا زده شديم. مهمترين مساله در دريازدگي اين است كه تو ديگر نمي تواني چيزي بخوري. تيم پزشكي قرص هايي را كه براي دريازدگي داشت، به نفرات مي داد. سيب زميني پخته هم  تنها غذايي است كه دريا زده ها مي توانند بخورند.

 

با وجود اين شرايط سخت، كاركنان باغيرت و مقتدر هر كدام در محلهاي مربوطه عهده‌دار مسئوليت خود بودند و در هنگام تبادل پايلوت همان نماينده كشور روسيه كه به مسير آشنا بود و مارا تا خروجي رودخانه ولگا همراهي كرد.

به بندر انزلي كه رسيديم لبخند هاي روي لب ، خستگي هاي  سفر را كم  مي كرد .  خانواده هاي كاركنان به استقبال شوهرانشان آمده بودند . خنده هاي بچه هاي قدو نيم قدي كه به آغوش پدرانشان مي رفتند، آدم را ذوق زده مي كرد. يك خوشحالي دروني برايت به وجود مي آورد. وقتي مي ديدي بچه ها چقدر از بازگشت پدرشان  خوشحالند.


ارسالي از روابط عمومي نيروي دريايي ارتش
با تشكر از: ناوسروان زارعي


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



  • یکتا گستر
  • قالب بلاگفا